حسينيه ارشاد و ساواک ( نگاهي به کتاب حسينيه ارشاد به روايت اسناد ساواک )
حسينيه ارشاد و ساواک ( نگاهي به کتاب حسينيه ارشاد به روايت اسناد ساواک )
حسينيه ارشاد و ساواک ( نگاهي به کتاب حسينيه ارشاد به روايت اسناد ساواک )
انتظار مي رفت در پرونده حسينيه ارشاد اسناد بيشتري باشد و ساواک مراقبت و توجه بيشتري به آن مؤسسه کرده باشد. اما به نظر مي رسد نگاه ساواک بيشتر متوجه افراد بوده و به همين دليل، بسا اسناد مربوط به آنجا بيشتر در پرونده افرادي است که به نوعي با آن حسينيه سروکار داشته اند. مسلما اسناد موجود در پرونده آقاي مطهري و دکتر شريعتي و بسياري ديگر که برخي منتشر شده و برخي نشده، مي تواند در حاشيه اين پرونده مورد استفاده قرار گيرد.
نخستين سند موجود در اين پرونده مربوط به سال 44 است. زماني که مؤسسان حسينيه به عنوان يک مؤسسه خيريه تعليماتي و تحقيقات علمي و ديني درخواست ثبت آن را دادند. شهرباني کل کشور، ساواک و مجموعه هاي مربوطه با تأسيس آن موافقت کردند و اين موافقت عمدتا به خاطر آن بود که به جز آقاي مطهري که سوابق سياسي مختصري داشت بقيه سابقه مضره! نداشتند و به علاوه تعهد کرده بودند ا ين مرکز را کاملا غير سياسي اداره نمايند. اين شرطي بود که اگر پذيرفته نمي شد کار آغاز نمي شد.
محمد همايون (رئيس کارخانه پلارد) باني مالي آن، ناصر ميناچي (متولد 1310) و عبدالحسين علي آبادي (دادستان ديوان عالي کشور و متوفاي بعد از انقلاب در سال 1368) به عنوان اعضاي مؤسس معرفي شدند. در هيئت مديره همايون رئيس، آقاي مطهري نايب رئيس و ميناچي خزانه دار بودند. گويا آوردن علي آبادي صرفا امري صوري بود و وي بعدها در يادداشتي براي ساواک نوشت که اسمش صرفا تشريفاتي بوده، در هيچ کاري مداخله نداشت و حتي در سخنراني هاي آنجا هم مشارکت نداشته است (ص 460). گفتني است که علي آبادي داراي دهها سمت بالا در نظام قضائي شاهنشاهي بود (شرح حالش را بنگريد در همين کتاب اسناد حسينيه، ص 39 – 40).
به جز آقاي مطهري، از نخستين سخنرانان آن مرکز مي توان به مرحوم فلسفي، محمد تقي شريعتي و فخرالدين حجازي اشاره کرد که در نخستين اسناد موجود در پرونده حسينيه در ساواک از آنان ياد شده است.
اطلاعات مربوط به حسينيه در منابع مختلف فراوان است، اما آنچه در اين کتاب آمده اسنادي است که مي تواند ديدگاه ساواک و به نوعي رژيم را نسبت به فعاليت هاي حسينيه نشان دهد. مسلما بايد اين اطلاعات با منابع ديگر تطبيق داده شود، چرا که بعيد مي نمايد که ساواک يا خبرچينان آن توانسته باشند همه چيز را دقيق گزارش کنند. با اين حال آنچه مهم است نشان دادن بينش کارگزاران پهلوي نسبت به حسينيه و فراز و فرودهاي آن است.
يکي از نکات جالبي که از اين مجموعه مي توان استخراج کرد آن که گزارش بسياري از سخنراني هاي ارائه شده در آن آمده و هر چند مختصر است اما مي توان با مرور بر سير مطالبي را که در اين مرکز فرهنگي طي اين چند سال ارائه شده به دست آورد. با اين حال بايد اعتراف کرد که ساواک نتوانسته اطلاعات زيادي از روند طرح مسائل در اين حسينيه به دست آورد. چنان که به تحليل جامعي هم نرسيده و در نهايت با سردرگمي آن را تعطيل کرده است.
به لحاظ گزارش سخنراني ها آنچه براي ساواک اهميت داشته پرداختن افراد به مسائل سياسي بوده است؛ گرچه گهگاه برخي از مسائل مربوط به فرهنگ ديني و عمومي و يا انتقادات اجتماعي هم مورد توجه قرار گرفته است. براي مثال چنين آمده است که آقاي مطهري در سخنراني مورخه 12/10/46 «در باره اتحاد و يگانگي مسلمانان صحبت نمود و در پايان اظهار داشت رؤساي جمهوري اسبق امريکا سعي داشتند بين کشورهاي اسلامي اختلاف اندازند و گفته بودند مسلمانان بايد روي مليت تکيه کنند نه روي ايمان. همين موضوع ضربه بزرگي به اسلام و اسلاميان وارد کرد» (ص 21).
نخستين نشانه هاي اختلاف در حسينيه که موضع گيري برخي از روحانيون عليه ديگران بود مربوط به دليل اعتراض افرادي از جمله آقاي فلسفي به سخنراي هاي فخرالدين حجازي بود. از ديد آنان اين که يک سخنراني که ريشش را تراشيده در يک حسينيه صحبت کند غير قابل قبول بود. (23، 25) .
بعدها افزون بر فشاري که از سوي برخي از مخالفان وي از روحانيون از جمله آقاي فلسفي بر وي اعمال مي شد، حجازي به دليل طرح برخي از مسائل سياسي تحت فشار هيأت مديره ارشاد هم قرار گرفت. او در سخنراني خود در آبان 47 عصباني شده و با اشاره به سوابق خود گفت که پس از دو سال سخنراني در حسينيه ارشاد، از اين همه فشار خسته شده و ديگر سخنراني نخواهد کرد (فخرالدين حجازي به روايت اسناد ساواک، ص 141 – 142). نظريه ساواک در پي آن گزارش همين است که چون حجازي رعايت جانب احتياط را نمي کرده هيأت مديره اجازه سخنراني ديگري را به وي نداده است.
از معدود سخنراني هايي که در همان اوائل در حسينيه صورت گرفته و خلاصه آن توسط منابع ساواک گزارش شده سخنراني جلال الدين همايي است که موضوعش در باره ارتباط ايران واسلام بوده در صفحه 34 کتاب درج شده است. وِي در اين سخنراني اين نظريه را که ايرانيان به زور شمشير اسلام آوردند را رد کرده است.
در سال 1347 براي نخستين بار حسينيه ارشاد اقدام به تدارک کاروا ن حج کرد (ص 38). در گزارشي که به اين مناسبت آمده است ميناچي در مصاحبه يا بازجويي به ساواک گفته است که او به هيچ روي به دنبال مسائل سياسي نيست و صرفا به لحاظ مذهبي فعاليت مي کند.
توجه حسينيه به مسأله حج در اسناد بعدي هم منعکس شده و يکي از جنبه هاي مهم فعاليت حسينيه از سال 47 به بعد بوده که خود شايسته يک بحث مستقل است.
در گزارش ديگري باز هم تأکيد شده، به رغم آن که سخنرانان حسينيه مانند مطهري و حجازي و محمدتقي شريعتي داراي سوابق مضره هستند اما ميناچي مقدم که اداره امور مذهبي مؤسسه مزبور به عهده او مي باشد مسؤوليت هر گونه عمل خلاف مصالح کشور را شخصا به عهده گرفته است (ص 41). به نظر مي رسد آوردن علي آبادي هم براي همين بود تا حسينيه بيشتر به صورت قانوني بتواند اقدامات خود را به پيش ببرد.
در سال 47 حسينيه ارشاد ، گويا با پيشنهاد استاد مطهري تصميم گرفت به مناسبت آن که دنياي اسلام در آغاز پانزدهمين قرن هجرت قرار گرفته است، مراسم باشکوهي برگزار کند. متن اطلاعيه حسينيه که در کيهان همان وقت هم به چاپ رسيده در اين کتاب درج شده است (ص 51).
از جمله سخنرانان اين مراسم دکتر علي شريعتي بود که قرار بود تحت تحت عنوان سيماي محمد سخنراني کند. (52). اين عنوان مقاله يا کتابي بود که او به مناسبت همين جشن نامه نوشت و در کتاب محمد خاتم پيامبران و هم به صورت مستقل چاپ شد.
در اين وقت است که حسينيه ارشاد، منهاي اختلاف نظرهاي ساده که گاه طرح مي شد، بدون اختلاف به کارش ادامه مي داد. به طوري که آقاي فلسفي هم به رغم برخي مشکلات، در يک سخنراني از تأييد مراجع نسبت به برنامه هاي آن سخن گفت و اين که به خصوص يکي از مراجع مشهد که مقصودش آيت الله ميلاني بوده آن را تأييد کرده است (ص56 – 57، 59)
گذشت که نخستين مشکل در باره حسينيه همان بحث ريش و ريش تراشي بود. بر اساس اين اسناد، نخستين بار دو نفر با مهدي فتاحي و شيخ ابوالقاسم محمدي قمي داماد انصاري دست به تدارک اطلاعيه اي عليه آن زده اند (ص 60) متن بيانيه اين دو که حاوي اطلاعاتي در باره حرمت ريش تراشي و ديدگاه و نظر بيش از بيست نفر از مراجع در آن باره است در ادامه آمده است (ص 63 – 64).
اين ايام و در واقع، طي سالهاي بعد ، برخي ديگر از سخنرانان حسينيه عبارت بودند از آقايان: هاشمي رفسنجاني، محمد تقي جعفري، مکارم شيرازي، و علي غفوري. همين طور ضمن اسناد اشاره به سخنراني افرادي مانند مهندس مصطفي کتيرائي (ص 76) و شيخ حسين نوري (ص 80، 85) موحدي کرماني (ص 86) شيخ فضل الله محلاتي (ص 86) خزعلي (ص 91) ، صدرالدين بلاغي (ص 96 – 97) ، هيبت الله نوري (ص 98)، باهنر (ص 144، 145) زرياب خويي (ص 177) سيد مرتضي شبيري (ص 198) ، حشمت الله مقصودي (ص 199)، محمد اسماعيل رضواني (ص 201) دکتر توسلي (ص 240) و دکتر سامي (ص 243)7 هم شده است. افراد اخير در سال 51 برخي از کلاسهاي حسينيه را اداره مي کردند. طبعا تعداد سخنرانان بيش از اينهاست . از جمله بنگريد به اطلاعيه حسينيه در ص 52 – 53 همين کتاب که در آن از حسن صدر، محيط طباطبائي، ناظر زاده کرماني و دکتر مناقبي هم جزو سخنرانان مراسم آغاز پانزدهمين قرن هجرت ياد شده است.
گفتني است که صدربلاغي فراوان برنامه داشت جز آن که مدتي گويا در سال 49 با هيأت مديره اختلاف پيدا کرده آنجا نيامد. اما بار ديگر زماني که آقاي مطهري از آنجا رفت وي به حسينيه بازگشت و در باره علت بازگشت خود هم گفت که احساس کرده توطئه اي عليه حسينيه در جريان است و تصميم گرفته است تا همکاري خود را آغاز کند (ص 203 – 204).
از سوي ديگر، ساواک به اين موضوع که برخي از سخنرانان ، جزو روحانيون ناراحت – يعني سياسي و مخالف رژيم – هستند توجه کامل داشت در تاريخ 10/1/48 مرحوم هاشمي نژاد در باره درسي که حسين به انسانها آموخت سخنراني کرده است (ص 88). اين همان مطلبي است که بعدها کتابي با همين عنوان شد.
سخنراني روز 4/9/47 هاشمي رفسنجاني تحت عنوان آزادي بود. وي گفت: در اروپا ودنياي غرب که مي گويند آزاديم، آزادي معنوي نيست و در اثر همين آزادي، فساد و بدبختي غرب را تهديد مي کند و از طرفي تحت عنوان آزادي هزاران عرب و مسلمان را به دست يهوديان به خاک و خون مي کشند. جوانان مسلمان را در مقابل پدر و مادر پير آن ها آتش مي زنند... (69). سخنراني هاشمي در حسينيه، ساواک را تحريک کرده و از عوامل خود خواسته است تا اطلاعات بيشتري در باره او به دست آوردند. در اين اسناد گزارش هاي ديگري هم از سخنراني ها هاشمي به ساواک داده شده است (ص 78). بعد از آن هم حساسيت روي او ادامه داشته و گزارش هاي ديگري هم از سخنراني هايش داده شده است (ص 122). هاشمي در سال 49 يک سخنراني تحت عنوان عدالت اجتماعي داشت که گزارش مفصلش در اين اسناد آمده (ص 174 – 176) و پيداست که از همان موقع به بحث عدالت اجتماعي علاقه داشته است. يکبار هم در باره ريشه هاي تحريف در تاريخ اسلام سخن مي گويد و به شدت از شاه عباس و قاجاريه انتقاد مي کند.
به نظر مي رسد هدف اصلي وي در اين سخنراني ها به تناسب کاري که آن زمان در ارتباط با فلسطين انجام مي داد، بيشتر در باره افشاي کارهاي يهوديان در قديم و جديد به خصوص در تاريخ اسلام در مسأله تحريف است (ص 180 – 181). در اين سخنراني برخي از افکار و انديشه هاي آقاي هاشمي در زمينه اصلاحات ديني و مسأله خرافه هاي مذهبي را مي توان به دست آورد. سخنراني هاي هاشمي در باره موضوع يهود و فلسطين بعد از آن هم تا زمان دستگيري او ادامه دارد (ص 185).
ساواک از اين زمان يعني سال 47 به بعد اعلام مي کند که با وضعيت موجود ، حسينيه در آينده مشکل زا خواهد بود و بهتر است با نفوذ در هيئت مديره آن چاره اي انديشيده شود (67).
اعتراض ساواک به برخي از مسائلي که در حسينيه مي گذرد سبب شده است تا اعضاي هيأت مديره به ساواک بگويند:
اين مؤسسه صد درصد يک مؤسسه خيريه تعليماتي است و... به هيچ وجه نبايد عناصر و عوامل منحرف در آن رسوخ نمايند و در صورت مشاهده و يا با معرفي مقامات ذي صلاح بلافاصله طرد خواهند شد کما اين که فخرالدين حجازي به علت سخنراني هاي حاد مورد اعتراض اعضا هيأت مير واقع و مديت است در جلسات وعظ و خطابه اين حسينيه شرکت نمي نمايد و چنانچه دکتر شريعتي نيز مورد تأييد مقامات صلاحيتدار نباشد از دعوت نامبرده به تهران خودداري خواهد شد (ص 84 بهمن 1347). اشاره شد که هيأت مديره مانع از ادامه سخنراني فخرالدين حجازي شد.
حسينيه ارشاد به تدريج به مرکزي براي کمک به فلسطين تبديل شد. گذشت که هاشمي رفسنجاني چندين سخنراني در باره ظلم اسرائيل به فلسطيني ها کرد و در سال 48 با داغ شدن مسأله فلسطين کمکهايي براي فلسطين جمع آوري شد (ص 90، 123، 125 ). در سندي آمده است که يکبار کاروان حسينيه ارشاد در مکه مبلغ سي و دو هزار تومان در اختيار فلسطيني ها گذاشته است (ص 127). اين ماجرا همچنان ادامه يافت ، چنان که اسناد بعدي آن را دنبال مي کند.
يکي از آن اسناد، مربوط به سخنراني دکتر باهنر است که در باره آيت الله حکيم گفته است: اگر براي آن مرحوم افتخاري باشد همين چند فتواست که عليه اسرائيل و به نفع چريکهاي عرب داده است. سپس متن فتوا را خواند (ص 139). گزارش سخنراني هاي بعدي آقاي باهنر هم مورد توجه ساواک قرار گرفته (ص 144، 145، 146) و دستور پيگيري داده شده است (ص 150 - 151). تعداد سخنراني هاي باهنر در سال 49 و اوائل سال 50 نسبتا فراوان است.
اولين گزارش رسمي از سخنراني دکتر شريعتي مربوط به 23 خرداد 1348 است که از قول شريعتي آورده است که اروپا به جاي تمدن، تجدد به کشورهاي ديگر صادر کرد (ص 95). گزارش بعدي هم در صفحه 119. زان پس از آذر سال 48 تا ارديبهشت 50 هيچ گزارشي از سخنراني دکتر شريعتي در حسينيه به جز يک مورد در تاريخ 27 مرداد 49 داده نشده است. پس از آن در ارديبهشت سال 50 از اعلام برنامه هاي سلسله دروس تحقيقي، علمي و ديني که توسط دکتر شريعتي و به صورت کلاس بايد اداره مي شده، ياد شده است (ص 196). اين همان زماني که است که آقاي مطهري هم حسينيه را ترک کرده و به مسجد الجواد (ع) رفته بود (ص 197).
در يک مقطع سخن از حضور حاج محمود مانيان (م 1373) در حسينيه به ميان مي آيد که در اسناد بعدي هم اين مسأله دنبال شده است. اما وقتي صحبت از نقش ايت الله طالقاني مي شود ساواک روي مسأله حساسيت نشان مي دهد زيرا سوابق ايت الله طالقاني به وضوح سياسي بوده و ساواک به هيچ روي مايل نبود وي نقشي در حسينيه داشته باشد. ساواک در اين باره از عوامل خود مي خواهد اطلاعاتي به دست آوردند (ص 105) اما پاسخ عوامل ساواک اين بود که طالقاني کمترين نقشي در حسينيه ندارد (ص114 آذر 48).
گزارش يک سخنراني صريح از آقاي مطهري عليه برنامه هاي مرده باد و زنده باد از جمله گزارش هايي است که نشان مي دهد حرکت فرهنگي بر ضد رژيم مورد توجه وي بوده است (ص 106). عنوان سخنراني ياد شده نهضت آزاديبخش اسلام بوده و حساسيت ساواک را جلب کرده است. گزارش هاي ارائه شده از سخنراني هاي آقاي مطهري در سال 48 و 49 متعدد است و مي تواند گوشه اي از انديشه هاي ايشان را در آن دوره نشان دهد (برا ي نمونه ص 136، 137). برخي از اين مباحث همان مباحثي است که براي استاد مهم بوده و در همان دوره به نوشتن کتاب در آن باره مي پرداخته است. از جمله مباحث مربوط به حقوق زن (ص 148) يا کتابسوزي در اسکندريه (ص 156) که گزارش آن به صورت مبسوط داده شده است (157 – 160).
تأمين منابع مالي حسينيه هم براي ساواک مهم بوده و احتمالاتي در اين باره مي داده است. در اين زمينه تحقيق مستقلي که قاعدتا بايد با استفاده از اطلاعات داخل خود حسينيه و دفاتر آن باشد تهيه مي شود. در اين فهرست نام تعداد زيادي از کساني که به حسينيه کمک کرده اند آمده است. اين فهرست نشان مي دهد که بيش از نود درصد مخارج اين حسينيه توسط بازاري هاي تهران پرداخت مي شده است. ساواک اين مطلب را ضمن گزارشي که موارد کمک هم مشخص شده و شغل کمک کننده گان هم در آن قيد شده آورده است (ص 110 – 112 آبان 48). قابل توجه کساني که سخت دلبستگي به انديشه هاي شريعتي داشتند و به خصوص اين انديشه او که تأکيد مي کرد اگر خواستي ببيني چگونه فکر مي کند ببين از کجا مي خورد. مسلما اين سخن ملاحظات خاص خود را داشت. به علاوه همه آگاهند که بازاري هاي متدين و بيشتر خرده پا، غالبا با خلوص نيت در تمام سالهاي پيش از انقلاب يکي از مهم ترين پشتيبانان انقلاب بودند.
يک گزارش ساواک از خرداد 49 در باره آثار حسينيه ارشاد روي زنان شمال شهر چنين است: بر تعداد کساني که براي کسب فيض بيشتر از تعاليم اسلامي به حسينيه ارشاد مراجعه مي نمايند افزوده شده است (ص 140).
جمع بندي ساواک از فعاليت هاي حسينيه در آبان 49 آن است که ممکن است در آينده اين حسينيه به صورت يک مرکز براي فعاليت هاي مضره درآيد (ص 167).
به دنبال استقبال نسل دانشگاهي ، فعاليت دکتر شريعتي از اوائل سال 50 در حسينيه بيشتر شد. ساواک از سخنراني هاي او معمولا گزارشي تهيه نمي کرد و بعد از آن هم غالبا نکرد. يکبار هم اشاره شد که مطالب تحريک آميز در آن نيست. اما نگراني ساواک از دانشجوياني بود که از دانشکده فني و نقاط ديگر به حسينيه مي آمدند و اين برنامه ها سبب اتحاد و همبستگي آنها مي شد (ص 200). بعد از آن هم با اين که گزارش سخنراني افرادي مانند باهنر يا صدر بلاغي با تفصيل و حتي جزئيات ياد مي شود اما از دکتر شريعتي کمتر ياد شده و گزارش سخنراني هاي وي بسيار کوتاه مي آيد.
در گزارش ديگري با اشاره به سخنراني هاي وي آمده است که «مي توان در صورت امکان از وجود وي در جهت مصالح کشور و تنوير افکار دانشجويان بهره برداري مؤثر نمود» (ص 217).
به نظر مي رسد از سال 50 مخالفت برخي از علماي تهران با حسينيه ارشاد به مرور گسترش يافت. در سندي با تاريخ 20/9/50 آمده است که آقاي سيد رضا صدر (برادر امام موسي صدر) به کسي گفته بود: من از آيت الله خوانساري پرسيدم: رفتن معممين به حسينيه ارشاد چه صورتي دارد؟ او گفت: با اين برنامه هايي که دارند رفتن به آنجا صلاح نيست. آنگاه اضافه نموده است: علت اين موضوع اين است که دکتر شريعتي و چند نفر ديگر در آنجا عليه مذهب شيعه صحبت مي کنند. مثلا مي گويند شيعه دو قسم است : يکي شيعه علوي و ديگري شيعه صفوي. منظورش اين است که عده اي از شيعيان در زمان صفويه پيدا شده اند و از اول شيعه گري رسم نبوده است. (ص216)
يک گزارش ديگر مي تواند تصوراتي را که ميان برخي از روحانيون شيعه در باره حسينيه اين زمان وجود داشته نشان دهد. اين گزارش در باره ملاقات و گفتگوي برخي از روحانيون تهران از جمله شيخ عباس مهاجراني - وابسته به اداره اوقاف - و نيز شيخ محمد هاشمي رفسنجاني (امام جمعه فعلي رفسنجان) با آيت الله لواساني رهبر شيعيان مدينه است. در آنجا مرحوم لواساني از شيخ محمد مي پرسد: اين هاشمي رفسنجاني که زندان است با شما چه نسبتي دارد؟ او مي گويد: پسر عموي من است و به خاطر سخنراني هايي که از جمله در حسينيه ارشاد داشته زنداني شده است. لواساني مي گويد: حسينيه ارشاد که مرکز وهابيت است! چطور آقاي رفسنجاني آنجا منبر رفته است؟ جزائري (شايد سيد مرتضي) (که او هم در آنجا حاضر بوده) گفت: امسال آقاي فلسفي به حسينيه ارشاد نرفت و آقاي خوانساري هم مي گفتند که رفتن به حسينيه ارشاد را حرام کرده است. بعد موضوع مواجع تقليد به عمل (پيش!) آمد. لواساني گفت آقاي شريعتمداري که درباري است. آقاي نجفي هم شيخ نامه نويس است (ص 228). بعد از آن شيخ محمد هاشمي به نقل از سيد محمد صالحي کرماني خاطره اي در باره روابط آقاي شريعتمداري و دکتر بقايي نقل مي کند که قرآن در ميان گذاشتند تا ديگر عليه هم بدگويي نکنند. لواساني آن داستان را قبول نمي کند و مي گويد: درباري بودن شريعتمداري براي پيشرفت کارهاي خودش است. (ص 229).
گسترش موج مخالفت عليه حسينيه به آيت الله ميلاني که زماني گفته مي شد از حسينيه حمايت کرده بود، نيز رسيد. وي که اين زمان سخت ولايتي و متأثر از آنان شده بود در پاسخ پرسش شخصي با نام قاسم دماوندي که از وي سؤال کرده بود که رفتن به حسينيه چه حکمي دارد اين چنين جواب داد: مرقوم مورخ 20/50/51 جنابعالي واصل گرديد. بلي لازم است از رفتن به آ« محل و خواندن کتابهاي مزبور خودداري نماييد (ص 248).
در انتهاي متن چاپي در اين کتاب، امضاي اعلاميه، به اسم محمد علي ميلاني آمده است! متن عکسي اعلاميه براي روشن کردن اين که نام محمدهادي است يا نه دست کم براي من قابل خواندن نبود. تصوير اين نامه در مجموعه اسناد آيت الله ميلاني (چاپ سه جلدي) ظاهرا نيامده است. آيا ممکن است که محمد علي فرزند آيت الله العظمي ميلاني به آن پرسش پاسخ داده باشد؟
گفتني است که گهگاه مخالفت هاي آقاي سيد ابراهيم ميلاني هم که خود را آيت الله مي ناميد به پاي آيت الله ميلاني گذاشته مي شد. اين همان فردي است که پس از آن مخالفتهايش دکتر شريعتي نامه اي به وي نوشته که در مجموعه نامه هاي او هم چاپ شده است. در صفحه 315 همين اسناد حسينيه هم اشاره به فتواي او بر ضد شريعتي شده، آنجا که نوشته است: چون شريعتي تحت تأثير افکار فلاسفه غرب قرار گرفته و مطالبي بر عليه مذهب تشيع نوشته و در سخنراني هاي خود نيز عنوان مي کند لذا مطالعه کتابهايش و همچنين شرکت در مجلس وعظ او جايز نيست (ص 315). ساواک در انتشار اين فتواي سيد ابراهيم ميلاني تلاش هم مي کرده است (ص 331).
در گزارش ديگري از مهر 51 آمده است که اعلاميه هاي در قم عليه حسينيه ارشاد توزيع شده است (ص 251). در همان گزارش آمده است که آيت الله خوانساري در ملاقاتي که با يکي از مسؤولان دولتي در سيزدهم مهر 51 داشته تقاضا نموده است تا از مقامات مسؤول امنيتي خواهش شود براي مدتي از وعظ و سخنراني آقاي علي شريعتي در حسينيه ارشاد جلوگيري به عمل آيد تا احساسات مذهبي آيات تسکين يابد (ص 251).
فشار روحانيون بر مسائل حسينيه ادامه يافت و ساواک در گزارشي نوشت که آيت الله ميلاني به خانم کاتوزيان – مبلغ بخش زنانه حسينيه - شفاها دستور داده است در جلسات وعظ حسينيه شرکت ننمايد (ص 254). در اسناد پايان همين کتاب سندي آمده است که مي گويد: طبق اطلاع در حسينيه ارشاد، خانم کاتوزيان که طبق معمول هر سال در ماه مبارک رمضان براي خانمها صحبت مي کرد امسال سخنراني نمي کند (ص 449). اين مطلب با وضوح بيشتري در اسناد «آيت الله ميلاني به روايت اسناد ساواک» (ج 3، ص 544) آمده است.
گزارش سخنراني شيخ قاسم اسلامي هم بر ضد حسينيه ارشاد در سند ديگر آمده است. اين سخنراني در مسجدي در خيابان شيخ هادي بوده است (ص 261).
در گزارش ديگري با تاريخ 10/8/51 آمده است: در چند روز اخير در بعضي مساجد و مجالس روضه خواني عده اي از وعاظ از حسينيه ارشاد انتقاد و مردم را از شرکت در جلسات آن منع نموده و دکتر علي شريعتي سخنران آن را کافر و مخالف دين اسلام معرفي مي نمايند (ص 267) براي مثال به سخنراني مرحوم کافي در مهديه تهران اشاره شده است. دکتر حشمت الله مقصودي هم در مسجد احمديه در نارمک بر ضد وي سخنراني کرده است (ص 267).
شريعتي در 13/12/50 برنامه هاي جديد مؤسسه را که تشکيل گروه هاي تئاتر و نقاشي و آموزش قرآن و غيره است اعلام مي کند (ص 225). اما در گزارش هاي بعدي هم باز اثري از گزارش سخنراني هاي وي نيست. فقط اشاره مي شود که به کلاس رفت و بعد از کلاس درس او مثلا چند اعلاميه يا تراکت پخش شد (ص 238). طبعا در مواردي هم گزارش کوتاه سخنراني هاي وي آمده است (ص 244). در مورد ص 262 فقط اشاره شد: نامبرده بالا در تالار اول حسينيه ارشاد تحت عنوان اسلام شناسي سخنراني کرد. ديگر هيچ اشاره اي به محتواي بحث وي نشده است. يا مثلا در باره سخنراني روز هفتم آبان 51 آمده است: دکتر علي شريعتي تحت عنوان قاسطين مارقين ناکثين به تفصيل سخنراني کرد و حدود 5000 نفر در آن جلسه شرکت داشتند. (ص 276) اما ديگر مطلبي نيامده است؛ اين در حالي است که گزارش سخنراني ديگران معمولا مبسوط ارائه مي شود.
قدري به عقب برگرديم. در ادامه فعاليت هاي حسينيه ارشاد در مرداد و شهريور سال 51 گزارش هايي در باره اجراي نمايشنامه ابوذر و سربداران درج شده است. بعد از برگزاري نمايشنامه نهضت شيعي سربداريه ساواک دستور مي دهد تا من بعد اجازه برگزاري نمايشنامه ديگر داده نشود (ص 253).
در باره اين دو نمايشنامه و تأثير آن ها روي جوانان در گزارشي مستقل تهيه شده و هشدار داده شده است. تحليل ساواک با توجه به اين دو نمونه کار نمايشي از حسينيه اين بود:
حسينيه ارشاد در حال حاضر يکي از کانون هاي اصلي و محل تمرکز افراد متعصب مذهبي و ناراحت است و در صورتي که از هم اکنون اقدامات اساسي براي پاکسازي و محدود کردن جلسات مذهبي و ساير فعاليت هاي خاص اين کانون معمول نگردد در آينده خطرات جدي از افرادي که در حسينيه مذکور پرورش يافته ... متصور مي باشد (ص 256 – 258).
به نظر مي رسد ساواک و دستگاه پهلوي در ماه هاي مياني سال 51 از دو سو تحت فشار بودند:
يکي شدت گرفتن فعاليت هاي مضره در حسينيه ارشاد که با توزيع اعلاميه هاي مجاهدين و نيز برگزاري نمايشنامه ابوذر و سربداران به اوج خود رسيد (در اين گزارش ها اصلا به سخنان دکتر شريعتي در اين زمينه استناد نشده است ).
دوم فشار روحانيون و علما عليه حسينيه ارشاد که گزارش هاي مکرر و پي در پي در اين باره در اين مجموعه اسناد ديده مي شود. در اين باره ساواک گزارش مفصلي تهيه کرده اسامي برخي از مخالفان شريعتي را با اظهار نظرهايشان آورده است (ص 315 – 316). در آن گزارش تصريح شده است که آيات عظام حاضر به دادن فتوايي بر ضد حسينيه نشده اند و همين هم سبب ناراحتي برخي از روحانيون منبري شده است.
در روز دهم آبان همين سال حسن الامين فرزند مرحوم سيد محسن امين به حسينيه ارشاد آمد و در باره تشيع در ميان ملل عرب و دايرة المعارف شيعه چندين سخنراني کرد (ص 277) که با استقبال مواجه شد.
در باره مورد اول، مقدم در گزارشي در تاريخ 11/8/51 اشاره مي کند که براي آخرين بار بايد به مسؤولان حسينيه هشدار داد که بر اساس تعهدات پيشين خود مي بايست جلو هر گونه فعاليت مضره را بگيرند (ص 268). اين فعاليت مضره به جز آن دو نمايشنامه مربوط به توزيع اعلاميه هاي مجاهدين خلق بوده (ص 273) که به خصوص از ناحيه زنان که برخي از وابستگان آن افراد اعدام شده بودند توزيع مي شد (ص 326). اندکي بعد دستور تعقيب برخي از بازيگران و دست اندرکاران آن دو نمايشنامه هم داده شد (ص 296 – 297 و صفحات بعد.) که سرنخ هايي هم در باره ارتباط آنان با برخي از گروه ها به دست آمد.
اين وضعيت بحراني شامل مسجد الجواد (ع) و مسجد هدايت نيز مي شد و همزمان اين سه مرکز با مشکل هشدار ساواک و تعطيلي روبرو شدند. حساسيت اين موضوع تا به آنجا رسيد که گزارش سه مرکز مزبور به دست شاه رسيد و شاه در باره آنها دستور داد. عبارت چنين است:
مراتب فوق از شرف عرض همايون شاهنشاه آريامهر گذشت و پيشنهاد گرديد به طريق مقتضي در مورد برکناري متوليان و مسؤولان اين مراکز اقدام و افراد واجد شرايطي به جاي آنها گمارده شوند. معظم له اين پيشنهاد را مورد تصويب قرار دادند (ص 271).
گفتني است که در يک مورد ديگر ، بعد از تعطيلي حسينيه و در سال 52 از شاه نقل شده است که در ارتباط با برخي از دشواري ها از جمله مسائل دانشکده نفت آبادان، گفته بود که ريشه همه اينها به حسينيه ارشاد بر مي گردد. شاه در اين مورد گفته بود : اغلب مارکسيست هاي اسلامي سرنخ شان از همان حسينيه ارشاد سرچشمه مي گيرد (ص 348 – 349). اين گزارشي است که سرلشگر ايادي - بهايي معروف - براي نصيري نوشته است. نصيري در پاسخ به شاه درتاريخ 20/10/52 مي نويسد که يکسال است حسينيه تعطيل شده است (ص 351) . شاه که تصور کرده بود آنها گمان مي کنند او خبري از حسينيه و تعطيلي آن ندارد باز پاسخ مي دهد: قبلا را مي دانيم، حالا چکار مي کنيد؟ (ص 352).
اندکي به عقب برگرديم. ماه هاي مهر وآبان اوضاع به طور جدي حاد مي شود. اين بعد از اعدام گروهي از سران مجاهدين است که بازتابهاي زيادي در محافل انقلابي در کشور و به خصوص تهران داشته و مسلما کساني از آنان تلاش داشتند تا از حسينيه براي مقاصد تبليغي خود بر ضد رژيم استفاده کنند.
گزارش پيشگفته در باره سه مرکزي که فعاليت هاي مضره در آنها انجام مي شود مربوط به روز 15/8/51 است و روز بعد يعني شانزدهم آبان اعلام مي شود: حسينيه ارشاد به علت گفتارهاي ضد و نقيض دکتر شريعتي که سخنانش عليه مذهب تشيع بوده بسته شده (ص 272) است. اما به نظر مي رسد در آن تاريخ فقط محدوديت هايي اعمال شده بود.
دکتر شريعتي در روز 12/8/51 بعد از سخنراني حسن الامين اشاره به محدوديت هايي مي کند که براي حسينيه پيش آمده و سپس مي گويد: خيال مي کنند چهار ديواري حسينيه را ببندند ديگر مي توانند جلوي فکر کردن مردم را بگيرند ولي نمي دانند وقتي در اينجا بسته شود هر دلي يک حسينيه مي شود (کف زدن حضار) (ص 278). اين ايام، ايام ماه رمضان بوده است.
روز 17/8/51 نماز عيد فطر در حسينيه خوانده شده و محمدتقي شريعتي سخنراني مي کند. ضمنا ساواک در همان ايام گزارشي از نيامدن آقاي مطهري به حسينيه تهيه کرده و گفته است که او با هاشمي رفسنجاني و دکتر بهشتي جلساتي در اين باره داشته اند (ص 280).
در 22/8/51 از ساواک شميران به حسينيه اطلاع داده مي شود که ديگر حق برگزاري هيچ گونه برنامه اي را ندارند و حسينيه از اين پس بايد تعطيل شود. (ص 282).
مسجد الجواد هم تعطيل شده و پيشنماز آنجا به نام شيخ مرتضي مطهري را چند روزي بازداشت کرده اند و در تاريخ 28/8/51 او را آزاد نموده اند (ص 321). ظاهرا دستگيري آقاي مطهري در برابر حسينيه ارشاد و در وقتي بوده که تظاهراتي در آنجا در روز 26/8/51 صورت گرفته است (ص 322).
در اين وقت گزارش مفصلي از سوي ساواک در باره سابقه و لاحقه حسينيه ارشاد تهيه شده است. از جمله نکاتي که مورد توجه قرار گرفته آن که تحت عنوان «نوع فعاليت هاي مذهبي و سخنراني هاي معموله» در حسينيه آمده است:
«سخنران اصلي جلسات مذهبي حسينيه ارشاد دکتر علي شريعتي مزيناني مي باشد که در سنوات گذشته مطالبي که جنبه مضره و خلاف مصالح مملکتي داشته باشد عنوان ننموده، لکن بعضا در لفافه مطالبي داير بر مقايسه سوسياليزم و قوانين اسلامي عنوان کرده است؛ و از طرفي در سخنراني هاي پيرامون تاريخ اسلام که در آنها نقش سه خليفه اول در نضج و نشردين مبين اسلام تأکيد و تصريح گرديده بود، عده اي از متعصبين مذهبي و روحانيون وي را سني قلمداد و از در مخالفت با مشاراليه و حسينيه مذکور درآمده و با مراجعه به آيات طراز اول مانند آيت الله شريعتمداري؛ آيت الله خوانساري، و آيت الله ميلاني خواسته اند عليه فعاليت هايي که در اين حسينيه صورت مي گيرد فتوائيه اي صادر نمايند که تاکنون مخالفت آشکاري از جانب آيات مذکور صورت نگرفته ولي برخي از روحانيون در منابر به نامبرده و حسينيه مورد بحث حمله و اعلاميه هايي عليه آن منتشر ساخته اند و اين مرکز مذهبي را به عنوان پايگاهي که از جانب کشورهاي سني مذهب تقويت مي گردد قلمداد و مردم را به فعاليت عليه آن دعوت نموده اند (ص 284- 285).
اين نشان مي دهد که ساواک در يک دوره روي شريعتي به لحاظ آن که هيچ گونه برخورد سياسي ندارد، حساسيت نداشت و شايد براي همين هم منابع ساواک الزامي براي گزارش سخنراني هاي او در حسينيه نداشتند. با اين حال خواهيم ديد که به هر روي ساواک به اين نتيجه رسيد که «نامبرده عنصري است ناراحت و داري افکار و عقايد منحرف که صلاح نيست در حسينيه مزبور و ساير مجامع و محافل مذهبي سخنراني نمايد». اين تحليل بعدي ساواک يا حتي بخشي از ساواک بود که اکنون پس از پيش آمدن چندين مشکل و براي آن که از شر حسينيه خلاص شود با تعطيلي آن موافقت کرد. در آن صورت هم از فشار روحانيون کاسته مي شد و هم يک زمينه مهم براي فعاليت هاي مضره حاشيه اي در حسينيه از ميان مي رفت و هم مشکل شريعتي که مبهم بود حل مي شد.
براي روشن شدن اين تحليل به چند نکته که در ادامه در اين اسناد آمده بايد توجه کرد:
مطلب بعدي در اين گزارش ساواک در روزهاي پس از تعطيلي حسينيه، نفوذ گروه هاي افراطي در حسينيه است. در اين زمينه به پخش برخي از اعلاميه ها در ارتباط با اعدامهاي رژيم و نيز اجراي نمايشنامه ابوذر و سربداران اشاره شده است. در عين حال تأکيد شده است که هيچ گونه مدارک مستندي که حکايت از وجود رابطه مستقيم بين گردانندگان اين مراکز با عناصر خرابکار و افراطي مذهبي بنمايد، وجود ندارد (ص 286).
در گزارش ديگري با اشاره به اعلاميه آيت الله ميلاني عليه حسينيه ارشاد، ساواک مي نويسد: چون مدتي است دکتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد صحبت نموده و اکثرا با کهنه پرستي روحانيون کم سواد مبارزه مي نمايد ، لذا مرتبا از طرف اين عده که تعدادشان نيز زياد است به عناوين مختلف عليه حسينيه ارشاد اقداماتي شروع شده است (ص 288).
گذشت که اين يک ديدگاه در ساواک بود که شريعتي را به دليل مبارزه با کهنه پرستي ستايش مي کرد. اما نگاه ديگر اين بود که «با هوشياري کامل مقاصد خود را در پوشش مسائل مذهبي به مستعمين اظهاراتش و خوانندگان کتبي که انتشار مي دهد ارائه مي کند و هر روز گام جديدي در اين راه بر مي دارد. در طرز تفکر نامبرده وجوه تشابه بسياري با عناصر سازمان آزاديبخش ايران (مجاهدين خلق) وابسته به جمعيت به اصطلاح نهضت آزادي مشاهده مي گردد... و به طوري کلي مي توان نامبرده را عامل اصلي وقايعي که در حسينيه مذکور مي گذرد دانست؛ زيرا هيئت مديره و گردانندگان حسينيه موصوف نيز تحت تأثير و نفوذي وي مي باشند و در واقع آلت بلااراده وي هستند» (ص 301 – 302). به عنوان شاهد بر اين گزارش کتاب «شهادت» و «از کجا آغاز کنيم» هم براي تيمسار معاونت يکم ساواک ارسال مي شود.
پس از تعطيلي طي چند روز اجتماعات اندکي از برخي از کساني که در کلاسهاي حسينيه شرکت مي کردند جلوي حسينيه ديده مي شود که نيروهاي امنيتي آنها را پراکنده مي کنند و در اين باره به ضرب و جرح و دستگيري افراد هم مي پردازند (ص 290 – 294)
بدين ترتيب حسينيه تعطيل شد ، اما مشکل افکار عمومي وجود داشت به خصوص که خبر آن را راديوي دولتي لندن هم پخش کرده بود و ساواک مجبور شده بود در اين باره توضيحي به سفارت خانه هاي ايران در خارج از کشور بفرستد (ص 464).
ساواک به دليل مطرح شدن مسأله در سطح بين المللي و نيز به خاطر کنترل افکار عمومي در داخل (ص 342) در پي آن بود تا برنامه اي تدارک شود تا حسينيه به صورت کنترل شده ادامه يابد، اما يافتن راه حلي براي اين مسأله بسيار دشوار بود. طرح سپردن آن به دست يکي از مراجع تقليد مطرح شد که روشن بود به جايي نمي رسد. صحبت از ادامه برنامه هاي حسينيه بدون شريعتي شد که اوقاف مطرح کرد اما ميناچي نپذيرفت (ص 339). گرچه روشن نيست اين ملاقاتها و گفتگوها تا چه اندازه جدي بوده است.
موضوع حسينيه ارشاد و ادامه تعطيلي آن در زمستان سال 52 بار ديگر براي شاه مطرح شد. زماني که بحث دانشکده نفت آبادان و تعطيلي آن پيش آمد.
اشاره کرديم شاه گفت که همه آن مسائل به حسينيه ارشاد بر مي گردد. به اين ترتيب مکاتباتي ميان ايادي و نصيري در باره نظرات شاه در اين باره طرح شد. نصيري ضمن گزارشي با اشاره به اين که از سال 51 با توسعه فعاليت هاي مضره حسينيه ارشاد را بسته ايم و عده اي را دستگير کرده و جزوات فراواني را از بين برده ايم اشاره به بحث بازگشايي آن در شرايطي تازه کرد. شاه در پاسخ گفت:
بايد تمام اين اشخاص را شديدا تنبيه کنيد؛ زيرا خيانت بزرگي به کشور کرده اند. به علاوه شما نيستيد که در مورد افتتاح و يا عدم افتتاح تصميم بگيريد. لازم است موضوع را دقيقا پيگيري و نتيجه را بعدا گزارش دهيد (ص 355). (ايادي چرا در اين امور مداخله مي کرده است؟)
جمع بندي گفتگوهاي طرح شده و ديدگاه شاه در سال 52 که ريشه مارکسيسم اسلامي را به حسينيه ارشاد برگردانده در گزارش ديگري هم آمده است (ص 356 – 357). نتيجه اين گزارش اين بود که حسينيه همچنان تعطيل خواهد ماند، زيرا اين بار شاه روي آن انگشت گذاشته بود.
در مرداد سال 53 اداره اوقاف تصميم گرفت به مناسبت بعثت پيامبر (ص) جشني در حسينيه برگزار کند (ص 358). ظاهرا اين کار صورت نگرفته است.
در گزارشي که ساواک تهيه کرده آمده است که اوقاف بدون داشتن نيروي علمي کارآمد در حدي که بتواند حسينيه را در همان سطح سابق اما بدون آن فعاليت ها اداره کند، قادر به بازگشايي حسينيه نيست.
از سوي ديگر در همين گزارش آمده است که دکتر ناصر ميناچي هم در گفتگو با دکتر سيد حسين نصر به اين نتيجه رسيده اند که حسينيه را به يک مرکز تحقيقات عالي علوم ديني تبديل کنند. در اين گزارش از اين که اداره اوقاف به حسينيه اجازه داده است که حسينيه کتابهاي شريعتي را با اسم ع. سبزواري چاپ کند ابراز شگفتي شده و گفته شده است که اينها نمي دانند اسم مشکلي ندارد محتواي کتابهاست که مشکل دارد. با اين حال در نظريه اي که ذيل اين گزارش آمده از اين فرضيه دفاع شده است که با توجه به «خلاء فکري ناشي از نبودن زمينه هاي انديشه هاي ملي و مذهبي صحيح و منطقي مبتني بر مصالح ملي و ميهني» اين ممکن است حسينيه به صورت يک کانون مذهبي و در قالب يک مرکز تحقيقات علمي ، فلسفي، مذهبي بر بستر ايدئولوژي ملي ايراني درآيد و آثار تحقيقاتي آن راهگشاي ذهني و فکري جوانان باشد. (ص 363).
ظاهرا ساواک يا منابع وابسته به آن در اين باره تلاش کرده و در جمع طرح مفصلي را که شامل سه مقطع فوري، کوتاه مدت و بلند مدت بود را در اواخر سال 53 و اوائل 54 پيشنهاد مي کنند. اين طرح، طرحي عظيم ونسبتا جامع و جالب توجه بود که اگر امکانات عملي شدنش وجود داشت مي توانست حسينيه را به مرکز پژوهشي بزرگ تبديل کند. اميد ساواک در اين زمينه به نيروهايي مانند سيد حسين نصر بود. قرار شد ميناچي که اين زمان در زندان بود و به قول مقامات مسؤول «به اندازه کافي متنبه شده و آماده هر گونه همکاري است» از زندان آزاد شود تا زمينه هاي عملي شدن اين طرح فراهم گردد (ص 3764 – 374).
از اين اسناد چنين به دست مي آيد که اين مسأله دنبال نشده است.
سند بعدي مربوط به خرداد 55 است که جعفر شريف امامي از احمدي سرپرست اوقاف تقاضا مي کند که بر اساس امر شاه زمينه استفاده از حسينيه ارشاد را براي برگزاري مراسم ختم و فاتحه فراهم سازد (ص 375) اما سازمان امنيت اجازه اين کار را نمي دهد (ص 378).
بعد از آن ديگر سندي در باره حسينيه ارشاد وجود ندارد. تنها اشاره اين است که مسجد قبا به نوعي جايگزين حسينيه ارشاد شده است.
به نظرم يکي از نکات مهم در اين مجموعه اسناد آن است که چيزي که نشان بدهد ارتباطي ميان ساواک و برخي از عناصر تصميم گيرنده در حسينيه بوده است وجود ندارد. اين نتيجه گيري در حد اسناد موجود و چيزي است که در اين مجموعه چاپ شده است.
منبع: www.historylib.com
نخستين سند موجود در اين پرونده مربوط به سال 44 است. زماني که مؤسسان حسينيه به عنوان يک مؤسسه خيريه تعليماتي و تحقيقات علمي و ديني درخواست ثبت آن را دادند. شهرباني کل کشور، ساواک و مجموعه هاي مربوطه با تأسيس آن موافقت کردند و اين موافقت عمدتا به خاطر آن بود که به جز آقاي مطهري که سوابق سياسي مختصري داشت بقيه سابقه مضره! نداشتند و به علاوه تعهد کرده بودند ا ين مرکز را کاملا غير سياسي اداره نمايند. اين شرطي بود که اگر پذيرفته نمي شد کار آغاز نمي شد.
محمد همايون (رئيس کارخانه پلارد) باني مالي آن، ناصر ميناچي (متولد 1310) و عبدالحسين علي آبادي (دادستان ديوان عالي کشور و متوفاي بعد از انقلاب در سال 1368) به عنوان اعضاي مؤسس معرفي شدند. در هيئت مديره همايون رئيس، آقاي مطهري نايب رئيس و ميناچي خزانه دار بودند. گويا آوردن علي آبادي صرفا امري صوري بود و وي بعدها در يادداشتي براي ساواک نوشت که اسمش صرفا تشريفاتي بوده، در هيچ کاري مداخله نداشت و حتي در سخنراني هاي آنجا هم مشارکت نداشته است (ص 460). گفتني است که علي آبادي داراي دهها سمت بالا در نظام قضائي شاهنشاهي بود (شرح حالش را بنگريد در همين کتاب اسناد حسينيه، ص 39 – 40).
به جز آقاي مطهري، از نخستين سخنرانان آن مرکز مي توان به مرحوم فلسفي، محمد تقي شريعتي و فخرالدين حجازي اشاره کرد که در نخستين اسناد موجود در پرونده حسينيه در ساواک از آنان ياد شده است.
اطلاعات مربوط به حسينيه در منابع مختلف فراوان است، اما آنچه در اين کتاب آمده اسنادي است که مي تواند ديدگاه ساواک و به نوعي رژيم را نسبت به فعاليت هاي حسينيه نشان دهد. مسلما بايد اين اطلاعات با منابع ديگر تطبيق داده شود، چرا که بعيد مي نمايد که ساواک يا خبرچينان آن توانسته باشند همه چيز را دقيق گزارش کنند. با اين حال آنچه مهم است نشان دادن بينش کارگزاران پهلوي نسبت به حسينيه و فراز و فرودهاي آن است.
يکي از نکات جالبي که از اين مجموعه مي توان استخراج کرد آن که گزارش بسياري از سخنراني هاي ارائه شده در آن آمده و هر چند مختصر است اما مي توان با مرور بر سير مطالبي را که در اين مرکز فرهنگي طي اين چند سال ارائه شده به دست آورد. با اين حال بايد اعتراف کرد که ساواک نتوانسته اطلاعات زيادي از روند طرح مسائل در اين حسينيه به دست آورد. چنان که به تحليل جامعي هم نرسيده و در نهايت با سردرگمي آن را تعطيل کرده است.
به لحاظ گزارش سخنراني ها آنچه براي ساواک اهميت داشته پرداختن افراد به مسائل سياسي بوده است؛ گرچه گهگاه برخي از مسائل مربوط به فرهنگ ديني و عمومي و يا انتقادات اجتماعي هم مورد توجه قرار گرفته است. براي مثال چنين آمده است که آقاي مطهري در سخنراني مورخه 12/10/46 «در باره اتحاد و يگانگي مسلمانان صحبت نمود و در پايان اظهار داشت رؤساي جمهوري اسبق امريکا سعي داشتند بين کشورهاي اسلامي اختلاف اندازند و گفته بودند مسلمانان بايد روي مليت تکيه کنند نه روي ايمان. همين موضوع ضربه بزرگي به اسلام و اسلاميان وارد کرد» (ص 21).
نخستين نشانه هاي اختلاف در حسينيه که موضع گيري برخي از روحانيون عليه ديگران بود مربوط به دليل اعتراض افرادي از جمله آقاي فلسفي به سخنراي هاي فخرالدين حجازي بود. از ديد آنان اين که يک سخنراني که ريشش را تراشيده در يک حسينيه صحبت کند غير قابل قبول بود. (23، 25) .
بعدها افزون بر فشاري که از سوي برخي از مخالفان وي از روحانيون از جمله آقاي فلسفي بر وي اعمال مي شد، حجازي به دليل طرح برخي از مسائل سياسي تحت فشار هيأت مديره ارشاد هم قرار گرفت. او در سخنراني خود در آبان 47 عصباني شده و با اشاره به سوابق خود گفت که پس از دو سال سخنراني در حسينيه ارشاد، از اين همه فشار خسته شده و ديگر سخنراني نخواهد کرد (فخرالدين حجازي به روايت اسناد ساواک، ص 141 – 142). نظريه ساواک در پي آن گزارش همين است که چون حجازي رعايت جانب احتياط را نمي کرده هيأت مديره اجازه سخنراني ديگري را به وي نداده است.
از معدود سخنراني هايي که در همان اوائل در حسينيه صورت گرفته و خلاصه آن توسط منابع ساواک گزارش شده سخنراني جلال الدين همايي است که موضوعش در باره ارتباط ايران واسلام بوده در صفحه 34 کتاب درج شده است. وِي در اين سخنراني اين نظريه را که ايرانيان به زور شمشير اسلام آوردند را رد کرده است.
در سال 1347 براي نخستين بار حسينيه ارشاد اقدام به تدارک کاروا ن حج کرد (ص 38). در گزارشي که به اين مناسبت آمده است ميناچي در مصاحبه يا بازجويي به ساواک گفته است که او به هيچ روي به دنبال مسائل سياسي نيست و صرفا به لحاظ مذهبي فعاليت مي کند.
توجه حسينيه به مسأله حج در اسناد بعدي هم منعکس شده و يکي از جنبه هاي مهم فعاليت حسينيه از سال 47 به بعد بوده که خود شايسته يک بحث مستقل است.
در گزارش ديگري باز هم تأکيد شده، به رغم آن که سخنرانان حسينيه مانند مطهري و حجازي و محمدتقي شريعتي داراي سوابق مضره هستند اما ميناچي مقدم که اداره امور مذهبي مؤسسه مزبور به عهده او مي باشد مسؤوليت هر گونه عمل خلاف مصالح کشور را شخصا به عهده گرفته است (ص 41). به نظر مي رسد آوردن علي آبادي هم براي همين بود تا حسينيه بيشتر به صورت قانوني بتواند اقدامات خود را به پيش ببرد.
در سال 47 حسينيه ارشاد ، گويا با پيشنهاد استاد مطهري تصميم گرفت به مناسبت آن که دنياي اسلام در آغاز پانزدهمين قرن هجرت قرار گرفته است، مراسم باشکوهي برگزار کند. متن اطلاعيه حسينيه که در کيهان همان وقت هم به چاپ رسيده در اين کتاب درج شده است (ص 51).
از جمله سخنرانان اين مراسم دکتر علي شريعتي بود که قرار بود تحت تحت عنوان سيماي محمد سخنراني کند. (52). اين عنوان مقاله يا کتابي بود که او به مناسبت همين جشن نامه نوشت و در کتاب محمد خاتم پيامبران و هم به صورت مستقل چاپ شد.
در اين وقت است که حسينيه ارشاد، منهاي اختلاف نظرهاي ساده که گاه طرح مي شد، بدون اختلاف به کارش ادامه مي داد. به طوري که آقاي فلسفي هم به رغم برخي مشکلات، در يک سخنراني از تأييد مراجع نسبت به برنامه هاي آن سخن گفت و اين که به خصوص يکي از مراجع مشهد که مقصودش آيت الله ميلاني بوده آن را تأييد کرده است (ص56 – 57، 59)
گذشت که نخستين مشکل در باره حسينيه همان بحث ريش و ريش تراشي بود. بر اساس اين اسناد، نخستين بار دو نفر با مهدي فتاحي و شيخ ابوالقاسم محمدي قمي داماد انصاري دست به تدارک اطلاعيه اي عليه آن زده اند (ص 60) متن بيانيه اين دو که حاوي اطلاعاتي در باره حرمت ريش تراشي و ديدگاه و نظر بيش از بيست نفر از مراجع در آن باره است در ادامه آمده است (ص 63 – 64).
اين ايام و در واقع، طي سالهاي بعد ، برخي ديگر از سخنرانان حسينيه عبارت بودند از آقايان: هاشمي رفسنجاني، محمد تقي جعفري، مکارم شيرازي، و علي غفوري. همين طور ضمن اسناد اشاره به سخنراني افرادي مانند مهندس مصطفي کتيرائي (ص 76) و شيخ حسين نوري (ص 80، 85) موحدي کرماني (ص 86) شيخ فضل الله محلاتي (ص 86) خزعلي (ص 91) ، صدرالدين بلاغي (ص 96 – 97) ، هيبت الله نوري (ص 98)، باهنر (ص 144، 145) زرياب خويي (ص 177) سيد مرتضي شبيري (ص 198) ، حشمت الله مقصودي (ص 199)، محمد اسماعيل رضواني (ص 201) دکتر توسلي (ص 240) و دکتر سامي (ص 243)7 هم شده است. افراد اخير در سال 51 برخي از کلاسهاي حسينيه را اداره مي کردند. طبعا تعداد سخنرانان بيش از اينهاست . از جمله بنگريد به اطلاعيه حسينيه در ص 52 – 53 همين کتاب که در آن از حسن صدر، محيط طباطبائي، ناظر زاده کرماني و دکتر مناقبي هم جزو سخنرانان مراسم آغاز پانزدهمين قرن هجرت ياد شده است.
گفتني است که صدربلاغي فراوان برنامه داشت جز آن که مدتي گويا در سال 49 با هيأت مديره اختلاف پيدا کرده آنجا نيامد. اما بار ديگر زماني که آقاي مطهري از آنجا رفت وي به حسينيه بازگشت و در باره علت بازگشت خود هم گفت که احساس کرده توطئه اي عليه حسينيه در جريان است و تصميم گرفته است تا همکاري خود را آغاز کند (ص 203 – 204).
از سوي ديگر، ساواک به اين موضوع که برخي از سخنرانان ، جزو روحانيون ناراحت – يعني سياسي و مخالف رژيم – هستند توجه کامل داشت در تاريخ 10/1/48 مرحوم هاشمي نژاد در باره درسي که حسين به انسانها آموخت سخنراني کرده است (ص 88). اين همان مطلبي است که بعدها کتابي با همين عنوان شد.
سخنراني روز 4/9/47 هاشمي رفسنجاني تحت عنوان آزادي بود. وي گفت: در اروپا ودنياي غرب که مي گويند آزاديم، آزادي معنوي نيست و در اثر همين آزادي، فساد و بدبختي غرب را تهديد مي کند و از طرفي تحت عنوان آزادي هزاران عرب و مسلمان را به دست يهوديان به خاک و خون مي کشند. جوانان مسلمان را در مقابل پدر و مادر پير آن ها آتش مي زنند... (69). سخنراني هاشمي در حسينيه، ساواک را تحريک کرده و از عوامل خود خواسته است تا اطلاعات بيشتري در باره او به دست آوردند. در اين اسناد گزارش هاي ديگري هم از سخنراني ها هاشمي به ساواک داده شده است (ص 78). بعد از آن هم حساسيت روي او ادامه داشته و گزارش هاي ديگري هم از سخنراني هايش داده شده است (ص 122). هاشمي در سال 49 يک سخنراني تحت عنوان عدالت اجتماعي داشت که گزارش مفصلش در اين اسناد آمده (ص 174 – 176) و پيداست که از همان موقع به بحث عدالت اجتماعي علاقه داشته است. يکبار هم در باره ريشه هاي تحريف در تاريخ اسلام سخن مي گويد و به شدت از شاه عباس و قاجاريه انتقاد مي کند.
به نظر مي رسد هدف اصلي وي در اين سخنراني ها به تناسب کاري که آن زمان در ارتباط با فلسطين انجام مي داد، بيشتر در باره افشاي کارهاي يهوديان در قديم و جديد به خصوص در تاريخ اسلام در مسأله تحريف است (ص 180 – 181). در اين سخنراني برخي از افکار و انديشه هاي آقاي هاشمي در زمينه اصلاحات ديني و مسأله خرافه هاي مذهبي را مي توان به دست آورد. سخنراني هاي هاشمي در باره موضوع يهود و فلسطين بعد از آن هم تا زمان دستگيري او ادامه دارد (ص 185).
ساواک از اين زمان يعني سال 47 به بعد اعلام مي کند که با وضعيت موجود ، حسينيه در آينده مشکل زا خواهد بود و بهتر است با نفوذ در هيئت مديره آن چاره اي انديشيده شود (67).
اعتراض ساواک به برخي از مسائلي که در حسينيه مي گذرد سبب شده است تا اعضاي هيأت مديره به ساواک بگويند:
اين مؤسسه صد درصد يک مؤسسه خيريه تعليماتي است و... به هيچ وجه نبايد عناصر و عوامل منحرف در آن رسوخ نمايند و در صورت مشاهده و يا با معرفي مقامات ذي صلاح بلافاصله طرد خواهند شد کما اين که فخرالدين حجازي به علت سخنراني هاي حاد مورد اعتراض اعضا هيأت مير واقع و مديت است در جلسات وعظ و خطابه اين حسينيه شرکت نمي نمايد و چنانچه دکتر شريعتي نيز مورد تأييد مقامات صلاحيتدار نباشد از دعوت نامبرده به تهران خودداري خواهد شد (ص 84 بهمن 1347). اشاره شد که هيأت مديره مانع از ادامه سخنراني فخرالدين حجازي شد.
حسينيه ارشاد به تدريج به مرکزي براي کمک به فلسطين تبديل شد. گذشت که هاشمي رفسنجاني چندين سخنراني در باره ظلم اسرائيل به فلسطيني ها کرد و در سال 48 با داغ شدن مسأله فلسطين کمکهايي براي فلسطين جمع آوري شد (ص 90، 123، 125 ). در سندي آمده است که يکبار کاروان حسينيه ارشاد در مکه مبلغ سي و دو هزار تومان در اختيار فلسطيني ها گذاشته است (ص 127). اين ماجرا همچنان ادامه يافت ، چنان که اسناد بعدي آن را دنبال مي کند.
يکي از آن اسناد، مربوط به سخنراني دکتر باهنر است که در باره آيت الله حکيم گفته است: اگر براي آن مرحوم افتخاري باشد همين چند فتواست که عليه اسرائيل و به نفع چريکهاي عرب داده است. سپس متن فتوا را خواند (ص 139). گزارش سخنراني هاي بعدي آقاي باهنر هم مورد توجه ساواک قرار گرفته (ص 144، 145، 146) و دستور پيگيري داده شده است (ص 150 - 151). تعداد سخنراني هاي باهنر در سال 49 و اوائل سال 50 نسبتا فراوان است.
اولين گزارش رسمي از سخنراني دکتر شريعتي مربوط به 23 خرداد 1348 است که از قول شريعتي آورده است که اروپا به جاي تمدن، تجدد به کشورهاي ديگر صادر کرد (ص 95). گزارش بعدي هم در صفحه 119. زان پس از آذر سال 48 تا ارديبهشت 50 هيچ گزارشي از سخنراني دکتر شريعتي در حسينيه به جز يک مورد در تاريخ 27 مرداد 49 داده نشده است. پس از آن در ارديبهشت سال 50 از اعلام برنامه هاي سلسله دروس تحقيقي، علمي و ديني که توسط دکتر شريعتي و به صورت کلاس بايد اداره مي شده، ياد شده است (ص 196). اين همان زماني که است که آقاي مطهري هم حسينيه را ترک کرده و به مسجد الجواد (ع) رفته بود (ص 197).
در يک مقطع سخن از حضور حاج محمود مانيان (م 1373) در حسينيه به ميان مي آيد که در اسناد بعدي هم اين مسأله دنبال شده است. اما وقتي صحبت از نقش ايت الله طالقاني مي شود ساواک روي مسأله حساسيت نشان مي دهد زيرا سوابق ايت الله طالقاني به وضوح سياسي بوده و ساواک به هيچ روي مايل نبود وي نقشي در حسينيه داشته باشد. ساواک در اين باره از عوامل خود مي خواهد اطلاعاتي به دست آوردند (ص 105) اما پاسخ عوامل ساواک اين بود که طالقاني کمترين نقشي در حسينيه ندارد (ص114 آذر 48).
گزارش يک سخنراني صريح از آقاي مطهري عليه برنامه هاي مرده باد و زنده باد از جمله گزارش هايي است که نشان مي دهد حرکت فرهنگي بر ضد رژيم مورد توجه وي بوده است (ص 106). عنوان سخنراني ياد شده نهضت آزاديبخش اسلام بوده و حساسيت ساواک را جلب کرده است. گزارش هاي ارائه شده از سخنراني هاي آقاي مطهري در سال 48 و 49 متعدد است و مي تواند گوشه اي از انديشه هاي ايشان را در آن دوره نشان دهد (برا ي نمونه ص 136، 137). برخي از اين مباحث همان مباحثي است که براي استاد مهم بوده و در همان دوره به نوشتن کتاب در آن باره مي پرداخته است. از جمله مباحث مربوط به حقوق زن (ص 148) يا کتابسوزي در اسکندريه (ص 156) که گزارش آن به صورت مبسوط داده شده است (157 – 160).
تأمين منابع مالي حسينيه هم براي ساواک مهم بوده و احتمالاتي در اين باره مي داده است. در اين زمينه تحقيق مستقلي که قاعدتا بايد با استفاده از اطلاعات داخل خود حسينيه و دفاتر آن باشد تهيه مي شود. در اين فهرست نام تعداد زيادي از کساني که به حسينيه کمک کرده اند آمده است. اين فهرست نشان مي دهد که بيش از نود درصد مخارج اين حسينيه توسط بازاري هاي تهران پرداخت مي شده است. ساواک اين مطلب را ضمن گزارشي که موارد کمک هم مشخص شده و شغل کمک کننده گان هم در آن قيد شده آورده است (ص 110 – 112 آبان 48). قابل توجه کساني که سخت دلبستگي به انديشه هاي شريعتي داشتند و به خصوص اين انديشه او که تأکيد مي کرد اگر خواستي ببيني چگونه فکر مي کند ببين از کجا مي خورد. مسلما اين سخن ملاحظات خاص خود را داشت. به علاوه همه آگاهند که بازاري هاي متدين و بيشتر خرده پا، غالبا با خلوص نيت در تمام سالهاي پيش از انقلاب يکي از مهم ترين پشتيبانان انقلاب بودند.
يک گزارش ساواک از خرداد 49 در باره آثار حسينيه ارشاد روي زنان شمال شهر چنين است: بر تعداد کساني که براي کسب فيض بيشتر از تعاليم اسلامي به حسينيه ارشاد مراجعه مي نمايند افزوده شده است (ص 140).
جمع بندي ساواک از فعاليت هاي حسينيه در آبان 49 آن است که ممکن است در آينده اين حسينيه به صورت يک مرکز براي فعاليت هاي مضره درآيد (ص 167).
به دنبال استقبال نسل دانشگاهي ، فعاليت دکتر شريعتي از اوائل سال 50 در حسينيه بيشتر شد. ساواک از سخنراني هاي او معمولا گزارشي تهيه نمي کرد و بعد از آن هم غالبا نکرد. يکبار هم اشاره شد که مطالب تحريک آميز در آن نيست. اما نگراني ساواک از دانشجوياني بود که از دانشکده فني و نقاط ديگر به حسينيه مي آمدند و اين برنامه ها سبب اتحاد و همبستگي آنها مي شد (ص 200). بعد از آن هم با اين که گزارش سخنراني افرادي مانند باهنر يا صدر بلاغي با تفصيل و حتي جزئيات ياد مي شود اما از دکتر شريعتي کمتر ياد شده و گزارش سخنراني هاي وي بسيار کوتاه مي آيد.
در گزارش ديگري با اشاره به سخنراني هاي وي آمده است که «مي توان در صورت امکان از وجود وي در جهت مصالح کشور و تنوير افکار دانشجويان بهره برداري مؤثر نمود» (ص 217).
به نظر مي رسد از سال 50 مخالفت برخي از علماي تهران با حسينيه ارشاد به مرور گسترش يافت. در سندي با تاريخ 20/9/50 آمده است که آقاي سيد رضا صدر (برادر امام موسي صدر) به کسي گفته بود: من از آيت الله خوانساري پرسيدم: رفتن معممين به حسينيه ارشاد چه صورتي دارد؟ او گفت: با اين برنامه هايي که دارند رفتن به آنجا صلاح نيست. آنگاه اضافه نموده است: علت اين موضوع اين است که دکتر شريعتي و چند نفر ديگر در آنجا عليه مذهب شيعه صحبت مي کنند. مثلا مي گويند شيعه دو قسم است : يکي شيعه علوي و ديگري شيعه صفوي. منظورش اين است که عده اي از شيعيان در زمان صفويه پيدا شده اند و از اول شيعه گري رسم نبوده است. (ص216)
يک گزارش ديگر مي تواند تصوراتي را که ميان برخي از روحانيون شيعه در باره حسينيه اين زمان وجود داشته نشان دهد. اين گزارش در باره ملاقات و گفتگوي برخي از روحانيون تهران از جمله شيخ عباس مهاجراني - وابسته به اداره اوقاف - و نيز شيخ محمد هاشمي رفسنجاني (امام جمعه فعلي رفسنجان) با آيت الله لواساني رهبر شيعيان مدينه است. در آنجا مرحوم لواساني از شيخ محمد مي پرسد: اين هاشمي رفسنجاني که زندان است با شما چه نسبتي دارد؟ او مي گويد: پسر عموي من است و به خاطر سخنراني هايي که از جمله در حسينيه ارشاد داشته زنداني شده است. لواساني مي گويد: حسينيه ارشاد که مرکز وهابيت است! چطور آقاي رفسنجاني آنجا منبر رفته است؟ جزائري (شايد سيد مرتضي) (که او هم در آنجا حاضر بوده) گفت: امسال آقاي فلسفي به حسينيه ارشاد نرفت و آقاي خوانساري هم مي گفتند که رفتن به حسينيه ارشاد را حرام کرده است. بعد موضوع مواجع تقليد به عمل (پيش!) آمد. لواساني گفت آقاي شريعتمداري که درباري است. آقاي نجفي هم شيخ نامه نويس است (ص 228). بعد از آن شيخ محمد هاشمي به نقل از سيد محمد صالحي کرماني خاطره اي در باره روابط آقاي شريعتمداري و دکتر بقايي نقل مي کند که قرآن در ميان گذاشتند تا ديگر عليه هم بدگويي نکنند. لواساني آن داستان را قبول نمي کند و مي گويد: درباري بودن شريعتمداري براي پيشرفت کارهاي خودش است. (ص 229).
گسترش موج مخالفت عليه حسينيه به آيت الله ميلاني که زماني گفته مي شد از حسينيه حمايت کرده بود، نيز رسيد. وي که اين زمان سخت ولايتي و متأثر از آنان شده بود در پاسخ پرسش شخصي با نام قاسم دماوندي که از وي سؤال کرده بود که رفتن به حسينيه چه حکمي دارد اين چنين جواب داد: مرقوم مورخ 20/50/51 جنابعالي واصل گرديد. بلي لازم است از رفتن به آ« محل و خواندن کتابهاي مزبور خودداري نماييد (ص 248).
در انتهاي متن چاپي در اين کتاب، امضاي اعلاميه، به اسم محمد علي ميلاني آمده است! متن عکسي اعلاميه براي روشن کردن اين که نام محمدهادي است يا نه دست کم براي من قابل خواندن نبود. تصوير اين نامه در مجموعه اسناد آيت الله ميلاني (چاپ سه جلدي) ظاهرا نيامده است. آيا ممکن است که محمد علي فرزند آيت الله العظمي ميلاني به آن پرسش پاسخ داده باشد؟
گفتني است که گهگاه مخالفت هاي آقاي سيد ابراهيم ميلاني هم که خود را آيت الله مي ناميد به پاي آيت الله ميلاني گذاشته مي شد. اين همان فردي است که پس از آن مخالفتهايش دکتر شريعتي نامه اي به وي نوشته که در مجموعه نامه هاي او هم چاپ شده است. در صفحه 315 همين اسناد حسينيه هم اشاره به فتواي او بر ضد شريعتي شده، آنجا که نوشته است: چون شريعتي تحت تأثير افکار فلاسفه غرب قرار گرفته و مطالبي بر عليه مذهب تشيع نوشته و در سخنراني هاي خود نيز عنوان مي کند لذا مطالعه کتابهايش و همچنين شرکت در مجلس وعظ او جايز نيست (ص 315). ساواک در انتشار اين فتواي سيد ابراهيم ميلاني تلاش هم مي کرده است (ص 331).
در گزارش ديگري از مهر 51 آمده است که اعلاميه هاي در قم عليه حسينيه ارشاد توزيع شده است (ص 251). در همان گزارش آمده است که آيت الله خوانساري در ملاقاتي که با يکي از مسؤولان دولتي در سيزدهم مهر 51 داشته تقاضا نموده است تا از مقامات مسؤول امنيتي خواهش شود براي مدتي از وعظ و سخنراني آقاي علي شريعتي در حسينيه ارشاد جلوگيري به عمل آيد تا احساسات مذهبي آيات تسکين يابد (ص 251).
فشار روحانيون بر مسائل حسينيه ادامه يافت و ساواک در گزارشي نوشت که آيت الله ميلاني به خانم کاتوزيان – مبلغ بخش زنانه حسينيه - شفاها دستور داده است در جلسات وعظ حسينيه شرکت ننمايد (ص 254). در اسناد پايان همين کتاب سندي آمده است که مي گويد: طبق اطلاع در حسينيه ارشاد، خانم کاتوزيان که طبق معمول هر سال در ماه مبارک رمضان براي خانمها صحبت مي کرد امسال سخنراني نمي کند (ص 449). اين مطلب با وضوح بيشتري در اسناد «آيت الله ميلاني به روايت اسناد ساواک» (ج 3، ص 544) آمده است.
گزارش سخنراني شيخ قاسم اسلامي هم بر ضد حسينيه ارشاد در سند ديگر آمده است. اين سخنراني در مسجدي در خيابان شيخ هادي بوده است (ص 261).
در گزارش ديگري با تاريخ 10/8/51 آمده است: در چند روز اخير در بعضي مساجد و مجالس روضه خواني عده اي از وعاظ از حسينيه ارشاد انتقاد و مردم را از شرکت در جلسات آن منع نموده و دکتر علي شريعتي سخنران آن را کافر و مخالف دين اسلام معرفي مي نمايند (ص 267) براي مثال به سخنراني مرحوم کافي در مهديه تهران اشاره شده است. دکتر حشمت الله مقصودي هم در مسجد احمديه در نارمک بر ضد وي سخنراني کرده است (ص 267).
شريعتي در 13/12/50 برنامه هاي جديد مؤسسه را که تشکيل گروه هاي تئاتر و نقاشي و آموزش قرآن و غيره است اعلام مي کند (ص 225). اما در گزارش هاي بعدي هم باز اثري از گزارش سخنراني هاي وي نيست. فقط اشاره مي شود که به کلاس رفت و بعد از کلاس درس او مثلا چند اعلاميه يا تراکت پخش شد (ص 238). طبعا در مواردي هم گزارش کوتاه سخنراني هاي وي آمده است (ص 244). در مورد ص 262 فقط اشاره شد: نامبرده بالا در تالار اول حسينيه ارشاد تحت عنوان اسلام شناسي سخنراني کرد. ديگر هيچ اشاره اي به محتواي بحث وي نشده است. يا مثلا در باره سخنراني روز هفتم آبان 51 آمده است: دکتر علي شريعتي تحت عنوان قاسطين مارقين ناکثين به تفصيل سخنراني کرد و حدود 5000 نفر در آن جلسه شرکت داشتند. (ص 276) اما ديگر مطلبي نيامده است؛ اين در حالي است که گزارش سخنراني ديگران معمولا مبسوط ارائه مي شود.
قدري به عقب برگرديم. در ادامه فعاليت هاي حسينيه ارشاد در مرداد و شهريور سال 51 گزارش هايي در باره اجراي نمايشنامه ابوذر و سربداران درج شده است. بعد از برگزاري نمايشنامه نهضت شيعي سربداريه ساواک دستور مي دهد تا من بعد اجازه برگزاري نمايشنامه ديگر داده نشود (ص 253).
در باره اين دو نمايشنامه و تأثير آن ها روي جوانان در گزارشي مستقل تهيه شده و هشدار داده شده است. تحليل ساواک با توجه به اين دو نمونه کار نمايشي از حسينيه اين بود:
حسينيه ارشاد در حال حاضر يکي از کانون هاي اصلي و محل تمرکز افراد متعصب مذهبي و ناراحت است و در صورتي که از هم اکنون اقدامات اساسي براي پاکسازي و محدود کردن جلسات مذهبي و ساير فعاليت هاي خاص اين کانون معمول نگردد در آينده خطرات جدي از افرادي که در حسينيه مذکور پرورش يافته ... متصور مي باشد (ص 256 – 258).
به نظر مي رسد ساواک و دستگاه پهلوي در ماه هاي مياني سال 51 از دو سو تحت فشار بودند:
يکي شدت گرفتن فعاليت هاي مضره در حسينيه ارشاد که با توزيع اعلاميه هاي مجاهدين و نيز برگزاري نمايشنامه ابوذر و سربداران به اوج خود رسيد (در اين گزارش ها اصلا به سخنان دکتر شريعتي در اين زمينه استناد نشده است ).
دوم فشار روحانيون و علما عليه حسينيه ارشاد که گزارش هاي مکرر و پي در پي در اين باره در اين مجموعه اسناد ديده مي شود. در اين باره ساواک گزارش مفصلي تهيه کرده اسامي برخي از مخالفان شريعتي را با اظهار نظرهايشان آورده است (ص 315 – 316). در آن گزارش تصريح شده است که آيات عظام حاضر به دادن فتوايي بر ضد حسينيه نشده اند و همين هم سبب ناراحتي برخي از روحانيون منبري شده است.
در روز دهم آبان همين سال حسن الامين فرزند مرحوم سيد محسن امين به حسينيه ارشاد آمد و در باره تشيع در ميان ملل عرب و دايرة المعارف شيعه چندين سخنراني کرد (ص 277) که با استقبال مواجه شد.
در باره مورد اول، مقدم در گزارشي در تاريخ 11/8/51 اشاره مي کند که براي آخرين بار بايد به مسؤولان حسينيه هشدار داد که بر اساس تعهدات پيشين خود مي بايست جلو هر گونه فعاليت مضره را بگيرند (ص 268). اين فعاليت مضره به جز آن دو نمايشنامه مربوط به توزيع اعلاميه هاي مجاهدين خلق بوده (ص 273) که به خصوص از ناحيه زنان که برخي از وابستگان آن افراد اعدام شده بودند توزيع مي شد (ص 326). اندکي بعد دستور تعقيب برخي از بازيگران و دست اندرکاران آن دو نمايشنامه هم داده شد (ص 296 – 297 و صفحات بعد.) که سرنخ هايي هم در باره ارتباط آنان با برخي از گروه ها به دست آمد.
اين وضعيت بحراني شامل مسجد الجواد (ع) و مسجد هدايت نيز مي شد و همزمان اين سه مرکز با مشکل هشدار ساواک و تعطيلي روبرو شدند. حساسيت اين موضوع تا به آنجا رسيد که گزارش سه مرکز مزبور به دست شاه رسيد و شاه در باره آنها دستور داد. عبارت چنين است:
مراتب فوق از شرف عرض همايون شاهنشاه آريامهر گذشت و پيشنهاد گرديد به طريق مقتضي در مورد برکناري متوليان و مسؤولان اين مراکز اقدام و افراد واجد شرايطي به جاي آنها گمارده شوند. معظم له اين پيشنهاد را مورد تصويب قرار دادند (ص 271).
گفتني است که در يک مورد ديگر ، بعد از تعطيلي حسينيه و در سال 52 از شاه نقل شده است که در ارتباط با برخي از دشواري ها از جمله مسائل دانشکده نفت آبادان، گفته بود که ريشه همه اينها به حسينيه ارشاد بر مي گردد. شاه در اين مورد گفته بود : اغلب مارکسيست هاي اسلامي سرنخ شان از همان حسينيه ارشاد سرچشمه مي گيرد (ص 348 – 349). اين گزارشي است که سرلشگر ايادي - بهايي معروف - براي نصيري نوشته است. نصيري در پاسخ به شاه درتاريخ 20/10/52 مي نويسد که يکسال است حسينيه تعطيل شده است (ص 351) . شاه که تصور کرده بود آنها گمان مي کنند او خبري از حسينيه و تعطيلي آن ندارد باز پاسخ مي دهد: قبلا را مي دانيم، حالا چکار مي کنيد؟ (ص 352).
اندکي به عقب برگرديم. ماه هاي مهر وآبان اوضاع به طور جدي حاد مي شود. اين بعد از اعدام گروهي از سران مجاهدين است که بازتابهاي زيادي در محافل انقلابي در کشور و به خصوص تهران داشته و مسلما کساني از آنان تلاش داشتند تا از حسينيه براي مقاصد تبليغي خود بر ضد رژيم استفاده کنند.
گزارش پيشگفته در باره سه مرکزي که فعاليت هاي مضره در آنها انجام مي شود مربوط به روز 15/8/51 است و روز بعد يعني شانزدهم آبان اعلام مي شود: حسينيه ارشاد به علت گفتارهاي ضد و نقيض دکتر شريعتي که سخنانش عليه مذهب تشيع بوده بسته شده (ص 272) است. اما به نظر مي رسد در آن تاريخ فقط محدوديت هايي اعمال شده بود.
دکتر شريعتي در روز 12/8/51 بعد از سخنراني حسن الامين اشاره به محدوديت هايي مي کند که براي حسينيه پيش آمده و سپس مي گويد: خيال مي کنند چهار ديواري حسينيه را ببندند ديگر مي توانند جلوي فکر کردن مردم را بگيرند ولي نمي دانند وقتي در اينجا بسته شود هر دلي يک حسينيه مي شود (کف زدن حضار) (ص 278). اين ايام، ايام ماه رمضان بوده است.
روز 17/8/51 نماز عيد فطر در حسينيه خوانده شده و محمدتقي شريعتي سخنراني مي کند. ضمنا ساواک در همان ايام گزارشي از نيامدن آقاي مطهري به حسينيه تهيه کرده و گفته است که او با هاشمي رفسنجاني و دکتر بهشتي جلساتي در اين باره داشته اند (ص 280).
در 22/8/51 از ساواک شميران به حسينيه اطلاع داده مي شود که ديگر حق برگزاري هيچ گونه برنامه اي را ندارند و حسينيه از اين پس بايد تعطيل شود. (ص 282).
مسجد الجواد هم تعطيل شده و پيشنماز آنجا به نام شيخ مرتضي مطهري را چند روزي بازداشت کرده اند و در تاريخ 28/8/51 او را آزاد نموده اند (ص 321). ظاهرا دستگيري آقاي مطهري در برابر حسينيه ارشاد و در وقتي بوده که تظاهراتي در آنجا در روز 26/8/51 صورت گرفته است (ص 322).
در اين وقت گزارش مفصلي از سوي ساواک در باره سابقه و لاحقه حسينيه ارشاد تهيه شده است. از جمله نکاتي که مورد توجه قرار گرفته آن که تحت عنوان «نوع فعاليت هاي مذهبي و سخنراني هاي معموله» در حسينيه آمده است:
«سخنران اصلي جلسات مذهبي حسينيه ارشاد دکتر علي شريعتي مزيناني مي باشد که در سنوات گذشته مطالبي که جنبه مضره و خلاف مصالح مملکتي داشته باشد عنوان ننموده، لکن بعضا در لفافه مطالبي داير بر مقايسه سوسياليزم و قوانين اسلامي عنوان کرده است؛ و از طرفي در سخنراني هاي پيرامون تاريخ اسلام که در آنها نقش سه خليفه اول در نضج و نشردين مبين اسلام تأکيد و تصريح گرديده بود، عده اي از متعصبين مذهبي و روحانيون وي را سني قلمداد و از در مخالفت با مشاراليه و حسينيه مذکور درآمده و با مراجعه به آيات طراز اول مانند آيت الله شريعتمداري؛ آيت الله خوانساري، و آيت الله ميلاني خواسته اند عليه فعاليت هايي که در اين حسينيه صورت مي گيرد فتوائيه اي صادر نمايند که تاکنون مخالفت آشکاري از جانب آيات مذکور صورت نگرفته ولي برخي از روحانيون در منابر به نامبرده و حسينيه مورد بحث حمله و اعلاميه هايي عليه آن منتشر ساخته اند و اين مرکز مذهبي را به عنوان پايگاهي که از جانب کشورهاي سني مذهب تقويت مي گردد قلمداد و مردم را به فعاليت عليه آن دعوت نموده اند (ص 284- 285).
اين نشان مي دهد که ساواک در يک دوره روي شريعتي به لحاظ آن که هيچ گونه برخورد سياسي ندارد، حساسيت نداشت و شايد براي همين هم منابع ساواک الزامي براي گزارش سخنراني هاي او در حسينيه نداشتند. با اين حال خواهيم ديد که به هر روي ساواک به اين نتيجه رسيد که «نامبرده عنصري است ناراحت و داري افکار و عقايد منحرف که صلاح نيست در حسينيه مزبور و ساير مجامع و محافل مذهبي سخنراني نمايد». اين تحليل بعدي ساواک يا حتي بخشي از ساواک بود که اکنون پس از پيش آمدن چندين مشکل و براي آن که از شر حسينيه خلاص شود با تعطيلي آن موافقت کرد. در آن صورت هم از فشار روحانيون کاسته مي شد و هم يک زمينه مهم براي فعاليت هاي مضره حاشيه اي در حسينيه از ميان مي رفت و هم مشکل شريعتي که مبهم بود حل مي شد.
براي روشن شدن اين تحليل به چند نکته که در ادامه در اين اسناد آمده بايد توجه کرد:
مطلب بعدي در اين گزارش ساواک در روزهاي پس از تعطيلي حسينيه، نفوذ گروه هاي افراطي در حسينيه است. در اين زمينه به پخش برخي از اعلاميه ها در ارتباط با اعدامهاي رژيم و نيز اجراي نمايشنامه ابوذر و سربداران اشاره شده است. در عين حال تأکيد شده است که هيچ گونه مدارک مستندي که حکايت از وجود رابطه مستقيم بين گردانندگان اين مراکز با عناصر خرابکار و افراطي مذهبي بنمايد، وجود ندارد (ص 286).
در گزارش ديگري با اشاره به اعلاميه آيت الله ميلاني عليه حسينيه ارشاد، ساواک مي نويسد: چون مدتي است دکتر علي شريعتي در حسينيه ارشاد صحبت نموده و اکثرا با کهنه پرستي روحانيون کم سواد مبارزه مي نمايد ، لذا مرتبا از طرف اين عده که تعدادشان نيز زياد است به عناوين مختلف عليه حسينيه ارشاد اقداماتي شروع شده است (ص 288).
گذشت که اين يک ديدگاه در ساواک بود که شريعتي را به دليل مبارزه با کهنه پرستي ستايش مي کرد. اما نگاه ديگر اين بود که «با هوشياري کامل مقاصد خود را در پوشش مسائل مذهبي به مستعمين اظهاراتش و خوانندگان کتبي که انتشار مي دهد ارائه مي کند و هر روز گام جديدي در اين راه بر مي دارد. در طرز تفکر نامبرده وجوه تشابه بسياري با عناصر سازمان آزاديبخش ايران (مجاهدين خلق) وابسته به جمعيت به اصطلاح نهضت آزادي مشاهده مي گردد... و به طوري کلي مي توان نامبرده را عامل اصلي وقايعي که در حسينيه مذکور مي گذرد دانست؛ زيرا هيئت مديره و گردانندگان حسينيه موصوف نيز تحت تأثير و نفوذي وي مي باشند و در واقع آلت بلااراده وي هستند» (ص 301 – 302). به عنوان شاهد بر اين گزارش کتاب «شهادت» و «از کجا آغاز کنيم» هم براي تيمسار معاونت يکم ساواک ارسال مي شود.
پس از تعطيلي طي چند روز اجتماعات اندکي از برخي از کساني که در کلاسهاي حسينيه شرکت مي کردند جلوي حسينيه ديده مي شود که نيروهاي امنيتي آنها را پراکنده مي کنند و در اين باره به ضرب و جرح و دستگيري افراد هم مي پردازند (ص 290 – 294)
بدين ترتيب حسينيه تعطيل شد ، اما مشکل افکار عمومي وجود داشت به خصوص که خبر آن را راديوي دولتي لندن هم پخش کرده بود و ساواک مجبور شده بود در اين باره توضيحي به سفارت خانه هاي ايران در خارج از کشور بفرستد (ص 464).
ساواک به دليل مطرح شدن مسأله در سطح بين المللي و نيز به خاطر کنترل افکار عمومي در داخل (ص 342) در پي آن بود تا برنامه اي تدارک شود تا حسينيه به صورت کنترل شده ادامه يابد، اما يافتن راه حلي براي اين مسأله بسيار دشوار بود. طرح سپردن آن به دست يکي از مراجع تقليد مطرح شد که روشن بود به جايي نمي رسد. صحبت از ادامه برنامه هاي حسينيه بدون شريعتي شد که اوقاف مطرح کرد اما ميناچي نپذيرفت (ص 339). گرچه روشن نيست اين ملاقاتها و گفتگوها تا چه اندازه جدي بوده است.
موضوع حسينيه ارشاد و ادامه تعطيلي آن در زمستان سال 52 بار ديگر براي شاه مطرح شد. زماني که بحث دانشکده نفت آبادان و تعطيلي آن پيش آمد.
اشاره کرديم شاه گفت که همه آن مسائل به حسينيه ارشاد بر مي گردد. به اين ترتيب مکاتباتي ميان ايادي و نصيري در باره نظرات شاه در اين باره طرح شد. نصيري ضمن گزارشي با اشاره به اين که از سال 51 با توسعه فعاليت هاي مضره حسينيه ارشاد را بسته ايم و عده اي را دستگير کرده و جزوات فراواني را از بين برده ايم اشاره به بحث بازگشايي آن در شرايطي تازه کرد. شاه در پاسخ گفت:
بايد تمام اين اشخاص را شديدا تنبيه کنيد؛ زيرا خيانت بزرگي به کشور کرده اند. به علاوه شما نيستيد که در مورد افتتاح و يا عدم افتتاح تصميم بگيريد. لازم است موضوع را دقيقا پيگيري و نتيجه را بعدا گزارش دهيد (ص 355). (ايادي چرا در اين امور مداخله مي کرده است؟)
جمع بندي گفتگوهاي طرح شده و ديدگاه شاه در سال 52 که ريشه مارکسيسم اسلامي را به حسينيه ارشاد برگردانده در گزارش ديگري هم آمده است (ص 356 – 357). نتيجه اين گزارش اين بود که حسينيه همچنان تعطيل خواهد ماند، زيرا اين بار شاه روي آن انگشت گذاشته بود.
در مرداد سال 53 اداره اوقاف تصميم گرفت به مناسبت بعثت پيامبر (ص) جشني در حسينيه برگزار کند (ص 358). ظاهرا اين کار صورت نگرفته است.
در گزارشي که ساواک تهيه کرده آمده است که اوقاف بدون داشتن نيروي علمي کارآمد در حدي که بتواند حسينيه را در همان سطح سابق اما بدون آن فعاليت ها اداره کند، قادر به بازگشايي حسينيه نيست.
از سوي ديگر در همين گزارش آمده است که دکتر ناصر ميناچي هم در گفتگو با دکتر سيد حسين نصر به اين نتيجه رسيده اند که حسينيه را به يک مرکز تحقيقات عالي علوم ديني تبديل کنند. در اين گزارش از اين که اداره اوقاف به حسينيه اجازه داده است که حسينيه کتابهاي شريعتي را با اسم ع. سبزواري چاپ کند ابراز شگفتي شده و گفته شده است که اينها نمي دانند اسم مشکلي ندارد محتواي کتابهاست که مشکل دارد. با اين حال در نظريه اي که ذيل اين گزارش آمده از اين فرضيه دفاع شده است که با توجه به «خلاء فکري ناشي از نبودن زمينه هاي انديشه هاي ملي و مذهبي صحيح و منطقي مبتني بر مصالح ملي و ميهني» اين ممکن است حسينيه به صورت يک کانون مذهبي و در قالب يک مرکز تحقيقات علمي ، فلسفي، مذهبي بر بستر ايدئولوژي ملي ايراني درآيد و آثار تحقيقاتي آن راهگشاي ذهني و فکري جوانان باشد. (ص 363).
ظاهرا ساواک يا منابع وابسته به آن در اين باره تلاش کرده و در جمع طرح مفصلي را که شامل سه مقطع فوري، کوتاه مدت و بلند مدت بود را در اواخر سال 53 و اوائل 54 پيشنهاد مي کنند. اين طرح، طرحي عظيم ونسبتا جامع و جالب توجه بود که اگر امکانات عملي شدنش وجود داشت مي توانست حسينيه را به مرکز پژوهشي بزرگ تبديل کند. اميد ساواک در اين زمينه به نيروهايي مانند سيد حسين نصر بود. قرار شد ميناچي که اين زمان در زندان بود و به قول مقامات مسؤول «به اندازه کافي متنبه شده و آماده هر گونه همکاري است» از زندان آزاد شود تا زمينه هاي عملي شدن اين طرح فراهم گردد (ص 3764 – 374).
از اين اسناد چنين به دست مي آيد که اين مسأله دنبال نشده است.
سند بعدي مربوط به خرداد 55 است که جعفر شريف امامي از احمدي سرپرست اوقاف تقاضا مي کند که بر اساس امر شاه زمينه استفاده از حسينيه ارشاد را براي برگزاري مراسم ختم و فاتحه فراهم سازد (ص 375) اما سازمان امنيت اجازه اين کار را نمي دهد (ص 378).
بعد از آن ديگر سندي در باره حسينيه ارشاد وجود ندارد. تنها اشاره اين است که مسجد قبا به نوعي جايگزين حسينيه ارشاد شده است.
به نظرم يکي از نکات مهم در اين مجموعه اسناد آن است که چيزي که نشان بدهد ارتباطي ميان ساواک و برخي از عناصر تصميم گيرنده در حسينيه بوده است وجود ندارد. اين نتيجه گيري در حد اسناد موجود و چيزي است که در اين مجموعه چاپ شده است.
منبع: www.historylib.com
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}